نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, توسط نسل سومی |

 

ارباب نوکرشو از خونه انداخت بيرون

گفت برو گم شو ديگه

نوکره رفت توي خيابون يه کاري کرد ريختن رو سرش کتکش زدن

خبر رسيد به صاحبش

گفتن بدو دارن نوکرتو فلان جا ميزنن

دويد ، دست پاچه دويد ، با همون لباس معمولي دويد تو کوچه 

همه به احترامش کنار رفتن

دست اين نوکره رو گرفت بلند کرد

لباساشو تکون داد گرد و غبار رو از رو صورتش پاک کرد

يه وقت ديد غلامه داره گريه مي کنه

دست گذاشت زير چونه غلامه بهش گفت : چته ؟ چرا گريه مي کني ؟

غلامه در آمد گفت :

مگه نگفتي برو گم شو نمي خوام ببينمت ؟

يه وقت ديدن اربابه سرشو انداخت پائين و گفت :

آخه چيکار کنم ؟

تو هر کاري کني به پاي من تموم ميشه

تو هر جا بري به اسم من مي شناسنت

هر جا بري .  . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

توي حال و هواي اين موضوع بودم که اين سوال توي ذهنم نقش بست

ما رو به اسم کي مي شناسن ؟

رفقا !

با اين اعمالمون ، ما مايه فخر اهل بيتيم يا . . . . ؟

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.